"مردی که حساب بلد نبود ..."
می شد تشنه از سر شط بلند نشود.
وقتی گفتند: "آب بیاور" می شد سیاهی هایی که دو سوی نهر، پشت درخت ها بودند بشمارد و حساب کند که نمی شود.
شب پیش که فامیل هایش در سپاه یزید، پنهانی امان نامه آوردند، می شد کمی فکر کند قبل از اینکه سرشان داد بزند:"می گویید من در امانم، پسر فاطمه (س) در امان نیست؟".
زیرک و شجاع بود و هوای همه چیز را داشت.
پرچم را برای همین داده بودند دستش. می شد به او تکیه کرد.
فقط پای برادرش که به میان می آمد ...
عباس ابن علی ابن ابیطالب (ع)
پ.ن 1: برادر یعنی عباس ، عباس یعنی تکیه گاه
عباس فقط ماه بنی هاشم نیست
آری به خدا ، ماه بنی آدم اوست
عباس، فلسفه بودنش را فدای حسین کرد!
« ﺷﻤﺴﻢ » ﺷﺪﯼ ﻭ «ﻣﻮﻟﻮ ﯼ ﺍﻡ » ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ !
ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﻏﺰﻝ «ﻣﻨﺰﻭﯼ » ﺍﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ !
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺩﺭﻭﻳﺶ ﺷﺪ ﻭ ﺷﻮﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ
ﺩﺭ ﭘﻨﺠﻪ ﺍﻡ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺗﻨﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ !
ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﻳﺨﺖ ﻓﻌﻮﻝٌ ﻓﻌﻼﺗﻢ !
ﻣﻦ ﻣﺸﺘﻌﻞٌ ﻣﺸﺘﻌﻞٌ ﻣﺸﺘﻌﻼﺗﻢ !
غلامرضا طریقی
تقدیم به
قلب ترسیده دختران نصف جهان ( اثری از بزرگمهر حسین پور )
پ . ن 1 : اقتباس هوشمندانه ای بود !!!
پ .ن 2 :
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است .
پ.ن3: خدایااااااااااااااا آرامش را بر قلب دختران نصف جهان عطا فرمااااااااااا .
ادوارد مونک