گــــــاهــی بعـــضیـــا عـــجیب می اُفــــــــتنـــد
از اَســـــــب
از اَصـــــل
از چـــِــشم
از چـــِــشم
از چـــِــشم !!
یک : تابستان هم دارد مسافر خسته شبهای تقویم میشود و بوی پاییز به مشام میرسد، پنجره را باز کردم نسیم خنکی می وزید نسیم پرده اتاق را به بازی گرفته بود صدای تار پیرمرد همسایه هم خیالم را به رویا برد ، تا حالا تار به دست ندیده بودمش صدای تارش تمام ناگفته های تلنبار شده گوشه ی قلبش را بیرون میکشید. و با خود زمزمه میکرد :
همه دردم، همه داغم، همه عشقم، همه سوزم
همه در هم گذرد،هر مه و سال و شب و روزم
وصل و هجرم شده یکسان، همه از دولت عشقت
چه بخندم، چه بگریم، چه بسازم، چه بسوزم
گفتنی نیست که گویم زفراقت به چه حالم همه دردم
حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم
دو . در حال بازگشت به خانه ، وارد کوچه شدم همسایه های جلوی درب پیرمرد ایستاده بودند جنازه را بلند کردند و بالای سر گرفتند و شروع کردند به گفتن لا اله الا الله...
از صدا
افتاده
تار و کمونچه
مُرده میبرن
کوچه به
کوچه
سه . مرگ چه مرثیه غم انگیزی است ... :(
چهار . امشب صدای تلخ سکوت به گوش میرسد و دیگر خبری از تار ...
مــــــهر یک هزار و سیصد و نود ســـــــه جان کمی آهسته تر بیا لطفن .
امســـــــال از اومدن پاییز حس خوبی ندارم ، پاییزی که هر سال واسه اومدنش
لحظه شماری میکردم واسه باروناش واسه
صدای
سموفنیه خش خش برگا ، واسه انـــارای صد دانه یاقوت
امیدوارم این روزای باقی مانده شهریورماه که یه جورایی هم ملس هست و سردی و
گرمی رو با هم داره خیلی اسلوموشن آروم آروم
واسه خودش همچین نمور و سمور حرکت کنه تا آماده بشم واسه روزای پر از استرس ماه مهر .
دوستی های امروزه ، اکسترمم های نسبی پیدا نموده است .
"یا در اوجی و یا در قعری "
پ.ن1: آدم ها اون اولا غریبه غریبه به حساب میان و کم کم همه برای هم میشن آشنا بعد باز همه چی شیب میگیره به سمت غریبگی .
پ.ن2:غریبگی هم تشکیل شده از سکوت حروف ، کلمات ، واژه ها با علامت های اختصاری .
پ.ن3:درست مثل روزای اول دبستان
حس غریبگی